دانلود آهنگ

ساخت وبلاگ

امکانات وب

هاکان_ اوضاع اونجا روبراهه سرهنگ؟ یه لحظه فکر کردم با منه .اما نه داشت با میکروفون حرف میزد . ما دخترا رو پیدا کردیم اما دختر سردار اینجا نیست . دارم میگردم . تا پیداش کردم بهت علامت میدم تا موقعیت 05 و اجرا کنی من همینطور محو این بچه های بیچاره بودم که با صدای هاکان به خودم اومدم . _ من میرم راهرو بغلی تو هم اینا رو ازاد کن بی سرو صدا ببرشون بیرون .تا منم بیام. _ چی ؟ اخه من چطور این همه بچه رو از تو مهمونی رد کنم؟ هاکان عصبی_ گفتم ببرشون تا دم ورودی سرداب منم الان میام. رفت . منم سریع دست به کار شدم ، هر ان ممکن بود اون دوتا محافظ که بالا بودن سر برسن . رو به دخترا که ترسیده بودند کردم _بچه ها نترسید من اومدم نجاتتون بدم فقط سرو صدا نکنید الان بر میگردم . رفتم سراغ محافظایی که خلاص کرده بودیم کلید سلولها تو جیب یکیشون بود سریع برداشتم قفلا رو باز کردم _بیاید بیرون ، زود ... همشونو به صف کردم خودم جلوتر از همشون ،حرکت کردیم . نمیدونم هاکان دختره رو پیدا کرده بود یا نه؟ نزدیک ورودی شدیم .منتظر هاکان بودیم که یهو در زیر زمین باز شد خودمو تو تاریکی انداختم... دو تا محافظ پریدن داخل .دخترا جیغ کشیدن و چسبیدند به دیوار . یکی از محافظا_این ها اینجا چه میکنند؟ دومی_ نمیدانم خواستم گردن یکیشونو بگیرم و بشکنم که اون یکی فهمید و با ته تفنگش محکم کوبید تو قفسه سینم. درد بدی تو وجودم پیچید . محافظ_ اینجا را نگاه ، زن مست ؟ دست کرد موهامو بگیره ومثلا با مو بلندم کنه که کلاه گیس از سرم کنده شد و موهای بلند خودم ریخت رو شونه ههام . مرد با چندش کلاه رو پرت کرد یه گوشه . بچه ها همینطور بی وقفه جیغ میزدند . تا مرده اومد نزدیکم با یه خیز دست انداختم دور گردنش، با هم گلاویز شدیم ... کتمو گرفت و کشید با یه حرکت نشستم رو زمینو دستامو به پشت بردم و کت حریررو از تنم در اوردم پیچوندم دور دستش با یه لگد محکم زدم تو دستش که اسلحه اش پرت شد یه گوشه . و رفتم پشت سرش رو به اون یکی گفتم _زود اسلحه تو بنداز وگرنه گردنشو خورد میکنم . فکر کرد الکی میگم فشار محکمی به گردن دوستش اوردم که صداش در اومد . محافظ_ نه خواهش میکنم مرا نکش . شنبه اسلحه را بینداز . شنبه_ اما ، اخر... _ میندازی یا بشکنم ؟ محافظ_ شششنبه شنبه سرد گم اسلحه رو انداخت . محافظ و هل دادم سمت رفیقش افتاد تو بغل اون، منم سریع اسلحه رو برداشتم گرفتم سمتشون برید سمت سلولا زووود ... بچه ها ترسیده گوشه ای از راهرو کز کرده بودند . _ بچه ها همین جا باشید الان بر میگردم . نترسید ... راه افتادیم سمت دالونا ... یهو شنبه برگشت سمتم و مثلا خواست غافل گیرم کنه اسلحه رو بگیره ، محکم کوبوندم تو سرش که بیهوش افتاد .
دانلود آهنگ...
ما را در سایت دانلود آهنگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammad omid15160 بازدید : 245 تاريخ : شنبه 28 ارديبهشت 1392 ساعت: 15:00